Added Date: 12/10/2022 2:44:26 PM
Last update: 12/10/2022 6:20:24 PM
(کاش امشبم آن شمع طرب می آمد، وین روز مفارفت به شب می آمد، آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست، ای کاش که جان ما به لب می آمد)، با چاپ این شعر نام رهی معیری پا به عرصه ی پهناور شعر پارسی نهاد که تا آخر عمر به قول علی دشتی نویسنده و شعرشناس نامدار یکی از چهار شاعر غزلسرای برجسته ی ایران به شمار می رفت. رهی معیری در عرصه ی ترانه سرایی نیز از شیدا و عارف و بهار دست کمی نداشت. او به تصنیف ها و ترانه ها روح و جان تازه بخشید و با آهنگ سازان بزرگ و نامداری چون رضا و مرتضی محجوبی و ابوالحسن صبا و روح اله خالقی در امر موسیقی همکاری می کرد و در معیت زنده یاد داود پیرنیا سال ها در برنامه ی موسیقی گل ها حضور داشت. شعرها و ترانه های رهی معیری که با صدای خوانندگان برجسته ای چون بدیع زاده، غلام حسین بنان و نیز محمدرضا شجریان به گوش جان ها می رسید، در بین خواص و عوام بر سر زبان ها افتاد و با ضبط در صفحات و نوارها نام او را به آن سوی مرزهای افغانستان ، تاجیکستان و هندوستان برد و…
درباره نویسنده:
شادروان محمدحسن معیرى به سال 1288 شمسى در تهران و در خاندانى بزرگ و اهل ادب و هنر دیده به جهان گشود. نیاى او دوستعلىخان معیرالممالک در دوره ناصرالدین شاه وزارت خزانه را برعهده داشت و نیاکان وى از روزگار سلطنت نادرشاه تا اواخر دوران قاجار همواره مصدر خدمات مهم و از رجال بزرگ عصر خویش بودهاند. از آنجا که پدرش محمدحسن خان معیرى (مؤید خلوت) چندى پیش از تولد رهى چشم از جهان بسته بود نام کوچک او را بر وى نهادند و بدینگونه شاعر شوریده و شیداى ما در دامان مادر پرمهر و هنرپرورى پرورش یافت که نقش پدر را نیز براى وى ایفا مىکرد.
رهى که از همان اوان کودکى سرشار از ذوق و استعداد هنرى بود پس از آشنایى ابتدایىاش با شعر و هنر در کنار مادر به مدرسه رفت و ضمن تحصیلات ابتدایى و دبیرستان به آموختن نقاشى و موسیقى نیز همت گماشت. در همین دوره بود که ذوق شاعرى را در خود کشف کرد. وى در کتابخانهاى که پدرش براى او به یادگار گذاشته بود به گشت و گذار پرداخت و خود را از چشمه فیاض ادبیات کلاسیک ایران سیراب نمود. او با مطالعه غزلهاى سعدى و حافظ و مولوى و عراقى، موسیقى شعر و
تصاویر رنگین و مجازى این پاسداران ادب پارسى را که هرکدام با شیوهاى بدیع به غناى ادب پارسى افزودهاند به چشم دل مىدید و با گوش جان مىشنید و بدینگونه شیوه بیان ویژه خود را یافت.
رهى در عنفوان جوانى به سرودن شعر آغاز کرد ولى طبع دشوارپسند او به انتشار آن رضایت نمىداد. تا اینکه در سال 1306 ـ یعنى در سن 16 و 17 سالگى به تشویق دوستان، نخستینِ شعر خود را که یک رباعى لطیف و بدیع بود در یکى از جراید ادبى آن زمان به چاپ سپرد :
کاش امشبم آن شمع طرب مىآمد وین روز مفارقت به شب مىآمد
آنلب که چو جان ماست دور از لب ماست اى کاش که جان ما به لب مىآمد
با چاپ این شعر نام رهى شهره انجمنها و محافل ادبى گشت و از آن پس شاعرى بهنام رهى معیرى پا به عرصه پهناور شعر پارسى نهاد که تا آخر عمر به قول على دشتى نویسنده و شعرشناس نامدار یکى از چهار شاعر غزلسراى برجسته ایران بهشمار مىرفت.
رهى معیرى در عرصه ترانهسرایى نیز از شیدا و عارف و بهار دستکمى نداشت. او به تصنیفها و ترانهها روح و جان تازه بخشید و با آهنگسازان بزرگ و نامدارى چون رضا و مرتضى محجوبى و ابوالحسن صبا و روحاله خالقى در امر موسیقى همکارى مىکرد و در معیت زندهیاد داود پیرنیا سالها در برنامه موسیقى گلها حضور داشت. شعرها و ترانههاى رهى معیرى که با صداى خوانندگان برجستهاى چون بدیعزاده، غلامحسین بنان و نیز محمدرضا شجریان به گوش جانها مىرسید، در بین خواص و عوام بر سر زبانها افتاد و با ضبط در صفحات و نوارها نام او را به آنسوى مرزهاى افغانستان، تاجیکستان و هندوستان برد.