Added Date: 19/12/2021 2:37:11 PM
Last update: 12/08/2024 2:33:27 PM
این بار قصه ی طنز و نمکین از زبان یک طفل بجنوردی که برادر عزیزش قرار است برود جبهه! آبنبات هل دار!
چه خاطراتی که از روزگار جنگ در این سرزمین باقی نمانده و هر کسی می داند که آن روزها فقط روزهای جنگ و گلوله نبودند. درون مرزهای ایمنی که عده ای جان خود را بر سر حفظ تمامیت و امنیت آن می نهادند، مردمی شریف و صبور روزگار می گذراندند و اکنون مهرداد صدقی با زبان طنز و کلک، ماجراهای مفرحی از آن روزگاران برای مردم امروز تعریف می کند.
داستان را محسن که ته تغاری یک خانواده ی پنج نفره است روایت می کند و فضای داستان در یکی از محله های قدیمی بجنورد، در سایه سار محبت مادربزرگی پیر و فرتوت اتفاق می افتد. محسن است و بازیگوشی و ماجراجویی که این نوستالژی دهه شصتی را با کارهای شیطنت آمیزش پر از خنده و شادی می کند.
نویسنده به خوبی نشان می دهد که حتی در دل جنگ و اضطراب آن سال ها، عده ی زیادی از مردم با صبوری، سرگرمی های خودشان را ایجاد می کردند و زندگی مفرح و پر ماجرایی داشتند. این سرگرمی ها نیاز نبود خیلی پیچیده باشد و دل ها با ساده ترین تفریح، نظیر اولین سینما رفتن، دیدن برنامه ها برای اولین بار از قاب یک تلویزیون رنگی و خوراکی های خوشمزه و جدید شاد می شد. محسن بازیگوش قصه از هر کار کوچکی ماجرایی در می آورد و از رفتن به مدرسه گرفته تا پخش کردن کارت های عروسی و بردن آش نذری، هر جا که بتواند آتش می سوزاند و خنده را به لب مخاطب کتاب می آورد
درباره نویسنده:
مهرداد صدقی متولد ۱۳۵۶ هستم، در مدارس مختلف بجنورد دانش آموز بوده ام (ابتدایی: امام خمینی و قدس. راهنمایی: ابوریحان بیرونی. دبیرستان: دانش و حسن آبادی) اما خاطرات مدرسه امام خمینی، ابوریحان بیرونی و دبیرستان دانش برایم شیرین تر است.
در سال ۷۵ در رشته صنایع چوب و کاغذ دانشگاه گرگان پذیرفته شدم و در همین دانشگاه مقاطع ارشد و دکترا را هم ادامه دادم. در حال حاضر عضو هیات علمی دانشگاه گنبد کاووس هستم.