About Author:
ALICE MUNRO grew up in Wingham, Ontario, and attended the University of Western Ontario. She has published thirteen collections of stories and a novel. During her distinguished career she has received many awards, including two Scotiabank Giller Prizes, the National Book Critics Circle Award, and the Booker International Prize. In 2013 she was awarded the Nobel Prize for Literature. Her stories have appeared in The New Yorker, Atlantic Monthly, Harper”s Magazine, The Paris Review, Granta, and many other publications, and her collections have been translated into thirteen languages. She lives in Port Hope, Canada, on Lake Ontario.
Added Date: 30/11/2023 4:14:16 PM
Last update: 30/11/2023 4:39:02 PM
کتاب صداها چند داستان بسیار مهم آلیس مونرو است که در آن دغدغههای همیشگی وی یهنی روابط میان انسانها، میانمایگی و مشکلات طبقه متوسط و شرایط روزمرگی حاکم بر روال زندگی عادی در آنها بازتاب یافتهاند.
قسمت هایی از کتاب صداها
زمانی که من پنجساله بودم، پدر و مادرم صاحب فرزند دیگری شدند. مادرم می گفت این برادر کوچک تر همان چیزی بود که من همیشه آرزوی آن را داشتم، او دقیقا این ایده را از کجا آورده بود، خدا می دانست اما همیشه اصرار داشت تا به نظریه ی خود در این باره شاخ و برگ دهد، هرچند کل این ماجرا موهوم و ساختگی بود اما مخالفت با آن و مقاومت در برابر مادرم بسیار سخت و تقریبا بی فایده بود. حدود یک سال بعد خواهر کوچک ترم به دنیا آمد و موجی جدید از آشوب و سروصدا در خانه برپا شد، اما این بار شرایط بسیار قابل تحمل تر و آرام تر از زمان به دنیا آمدن نوزاد قبلی بود. تا زمان به دنیا آمدن نوزاد اول من هیچگونه تصوری از نوع احساسات و تمایلات درونی ام نداشتم و یا حتی تناقض آنها را با آنچه مادرم همیشه از خواسته هایم به تصویر می کشید درک نمی کردم. تا قبل از تولد نوزاد اول تمام خانه پر از نشانه های مادرم بود، رد پایش، صدایش، لوازم آرایشش که بوی بد یمن و بدشگون آن حتی در زمان نبودنش در منزل به مشام می رسید. او در خانه کاملا صاحب اختیار بود و قدرتی مطلق و بی چون وچرا داشت. مادر در هر مورد نظریه ای داشت هرچند مسئله بسیار ساده می نمود. برای مثال او بر این باور بود که من بسیار دختر ترسویی هستم اما حقیقت این بود که من از هیچ چیز وحشت نداشتم.
مانی که او از خواب بعدازظهر بر می خاست، لباس هایش را عوض می کرد زیرا معمولا در ساعات غروب اوقاتی را با فراغ خاطر به تفریح می پرداخت، عدم حضور او به این معنا بود که کودکان به مراقبت بیشتری نیاز دارند و پوشک های بیشتری برای تعویض هست و گاهی اوقات بعضی از این پوشک ها آنقدر بدمنظره و نامناسب بودکه من تمام سعی ام را می کردم تا نگاهم به آنها نیافتد و این اتفاق بخصوص زمانی می افتاد که بچه کوچک تر با ولع شیر بیشتری خورده بود. پدرم نیز پس از غذای ظهر چرتی کوتاه می زد شاید در حدود پانزده دقیقه، او در حالی که در ایوان خانه روی صندلی نشسته بود و روزنامه ای روی صورتش بود به خواب می رفت و دقیقا پس از این خواب کوتاه دوباره برای کار به انبار باز می گشت.
درباره نویسنده:
آلیس آن مونرو، زاده ی 10 جولای 1931، نویسنده ی داستان کوتاه اهل کانادا است که در سال 2013، جایزه ی نوبل ادبیات را از آن خود کرد.مونرو در وینگهام اونتاریو به دنیا آمد و نویسندگی را در نوجوانی آغاز کرد. او اولین داستانش را در سال 1950 و همزمان با تحصیل در رشته ی زبان انگلیسی و روزنامه نگاری در دانشگاه اونتاریوی غربی به انتشار رساند.مونرو در سال 1951 دانشگاه را ترک کرد و با همکلاسی اش، جیمز مونرو، ازدواج کرد. آن ها ابتدا به غرب ونکوور و در سال 1963 به ویکتوریا نقل مکان کردند. مونرو در این شهر، مغازه ی «کتاب فروشی مونرو» را باز کرد که هنوز هم به فعالیت خود ادامه می دهد.آلیس مونرو از دهه ی 1980، در هر چهار سال حداقل یک مجموعه ی داستان کوتاه به چاپ رسانده و در طول دوران نویسندگی حرفه ای خود، جوایز معتبر متعددی را به دست آورده است