Inspector Maigret must untangle the web of lies left behind by a murdered man whose family didn’t know him as well as they thought
When a man is found stabbed to death in an alley off Boulevard Saint-Martin, his identity card shows a workplace that had gone out of business three years earlier. As far as his wife knew, he still worked there, and she insists that the shoes and a tie he was wearing when he was killed “couldn’t be his.” It soon becomes evident that although he had a source of income, he spent most of his time sitting on a bench in the neighborhood, often with the same unknown man. But can Maigret find this mysterious companion?
In Maigret and the Man on the Bench, the inimitable inspector must untangle the web of a dead man’s lies that go deeper than anyone could have imagined.
About Author:
Georges Joseph Christian Simenon was a Belgian writer. A prolific author who published nearly 500 novels and numerous short works, Simenon is best known as the creator of the fictional detective Jules Maigret.
در این داستان، کشف جسد یک مرد در بن بستی در سن_مارتن، سربازرس مگره را به این محله پررفت و آمد پاریس می کشاند. جسد متعلق به لویی توره انباردار پیشین شرکت کاپلان بوده که به ضرب چاقو کشته است. او مردی میان سال با ظاهری معمولی و لباسی تمیز و مرتب اما کفش هایی زردرنگ بود و کراوات مایل به قرمزش با کت و شلوار تیره رنگ و رسمی اش همخوانی نداشت.
با دیدن نشانه های عجیب و غریب لباس جسد، مگره پا به حریم خصوصی او می گذارد و با نیمه پنهان زندگی اش آشنا می شود. آقای توره، در جمع همکارانش مردی مهربان و محبوب و در خانه و مقابلش همسر مقتدرش، مطیع و فرمانبردار بوده است.
این اثر به نوعی واکاوی یک مساله اجتماعی است؛ مردانی که از زنان خود می ترسند و به واسطه همین ترس، زندگی دومی را بیرون از محدوده و قلمروی خانه خود از سر می گیرند البته این جمله نه به معنای ازدواج مجدد و خیانت به همسر اولشان است بلکه همان طور که موسیو توره نماد و سمبل شخصیت این گونه از مردان است، این افراد مدت ها بیکار می مانند اما به همسر خود می گویند که هنوز سر همان شغل هستند ولی محل درآمدشان از جای دیگری است که احتمالا خلاف کاری و سرقت است.
درباره نویسنده:
ژرژ سیمنون، زاده ی فوریه ۱۹۰۳ و درگذشته ی ۴ سپتامبر ۱۹۸۹، نویسنده ی بلژیکی بود. از وی که به خاطر نوشتن رمان های پلیسی شهرت داشت نزدیک به ۵۰۰ رمان و تعداد بسیاری آثار کوتاه منتشر شده است. سیمنون خالق شخصیت کمیسر مگره یکی از سرشناس ترین کارآگاه های ادبیات پلیسی جهان است.ژرژ ژوزف کریستین سیمنون در ۱۳ فوریه سال ۱۹۰۳ در شهر لیژ بلژیک به دنیا آمد. پدرش دزیره در یک شرکت بیمه حسابدار بود.ژرژ در سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ در مدرسه ی سن آندره به تحصیل پرداخت و با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به کالج سن لویی رفت که دبیرستانی تحت نظارت ژزوئیت ها بود. تا پیش از ۱۹۱۸ به مشاغل مختلفی از جمله شاگردی در کتابفروشی پرداخت، اما در ژانویه آن سال در پی بیماری پدرش ترک تحصیل کرد و در نشریه ی گازت دو لیژ به عنوان خبرنگار مشغول کار شد.این شغل به او امکان داد با گروه های و طبقات مختلف مردم از جمله افرادی که در هتل های ارزان قیمت اقامت داشتند، وقتشان در نوشگاه ها سپری می شد و گهگاه گذارشان به ادره پلیس می افتاد سر و کار پیدا کند و با منش و رفتار آن ها به خوبی آشنا شود. این آشنایی زمانی که بعدها نویسندگی حرفه اصلی اش شد بسیار به کار آمد. کار در گازت که روزنامه ای پرتیراژ و عامه پسند بود باعث شد تا مهارت های تندنویسی و ویرایش سریع متون نوشتاری را به خوبی فرا بگیرد. عادت تندنویسی تا پایان کار حرفی اش با او ماند به نحوی که می توانست یک رمان کامل را تنها در سه ساعت بنویسد و آماده ی چاپ کند!سیمنون در خلال جنگ جهانی دوم در وانده می زیست و در همین دوران بود که با آندره ژید نویسنده ی نامدار فرانسوی آشنایی یافت. در ۱۹۴۵ پس از آن که گشتاپو به یهودی بودن وی شک برد، از فرانسه اشغال شده گریخت و به آمریکا رفت. دوران اقامت در آمریکا از خلاقانه ترین ایام زندگی زندگانی پربار سیمنون بود. در ۱۹۵۵ بار دیگر به اروپا بازگشت و نخست در فرانسه و سپس در سوئیس اقامت گزید. در ۱۹۷۲ عملا داستان نویسی را کنار گذاشت و به نگارش زندگینامه ی خود پرداخت.خودکشی دخترش ماری ژو در ۱۹۷۸ باعث شد تا سال های پایانی عمر را در اندوه و تنهایی سپری کند. در ۱۹۸۴ به علت تومور مغزی مورد عمل جراحی قرار گرفت و ظاهرا بهبود یافت اما طی چند سال بعد وضع جسمانی اش به وخامت گرایید و در شب چهارم سپتامبر ۱۹۸۹ در شهر لوزان سوئیس، هنگامی که درخواب بود، از دنیا رفت.