Yet the harmony that ruled at the outset of the trip soon degenerates into open conflict. Each traveler finds the rest of the group intolerable and heads off in his own direction, with H.H. bitterly blaming the others for the failure of the journey. It is only long after the trip, while poring over records in the League archives, that H.H. discovers his own role in the dissolution of the group, and the ominous significance of the journey itself.
About Author:
Hermann Karl Hesse was a German-Swiss poet, novelist, and painter. His best-known works include Demian, Steppenwolf, Siddhartha, and The Glass Bead Game, each of which explores an individual’s search for authenticity, self-knowledge and spirituality. In 1946, he received the Nobel Prize in Literature.
«سفر شرق» رمانی کوتاه از نویسنده آلمانی هرمان هسه است. اولین بار در آلمان در سال 1932 با عنوان Die Morgenlandfahrt منتشر شد.
سفر شرق از دیدگاه شخصی نوشته شده است (در کتاب “HH” نامیده می شود) که عضو “The League” می شود ، یک فرقه مذهبی بی انتها که اعضای آن شخصیت های مشهور خیالی و واقعی مانند افلاطون ، موتزارت ، فیثاغورس ، پل کلی ، دون کیشوت ، بودلر و… هستند.
شاخه ای از گروه در جستجوی “حقیقت نهایی” به زیارت “شرق” می رود. راوی از سفر در هر دو زمان و مکان ، در سراسر جغرافیای خیالی و واقعی صحبت می کند.
اگرچه در ابتدا رمان سرگرم کننده و ساده شروع می شود اما رفته رفته وقتی لئو ناپدید می شود گروه دچار اضطراب و مشاجره می شوند و کشمکش اصلی رمان تازه شکل می گیرد. گروه دچار بحران می شوند. لئو که برای همه انسانی جذاب بود و با حیوانات رابطه خوبی برقرار می کرد به ناگاه ناپدید می شود. براستی برای جستجوی او به کجا باید سر زد؟
آنها لئو را متهم می کنند که اشیای مختلفی را که گویا گم شده اند (که بعدا پیدا می شوند) با خود برده و او را سرانجام مقصر می دانند.این امر باعث از هم پاشیدگی گروه می شود تا اینکه…
درباره نویسنده:
هرمان هسه، زاده ی ۲ ژوئیه ی ۱۸۷۷ و درگذشته ی ۹ اوت ۱۹۶۲ میلادی، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوئیسی و برنده ی جایزه ی نوبل سال ۱۹۴۶ در ادبیات بود.پدر هرمان، مدیریت موسسه ی انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت. مادرش دختر هندشناس معروف، دکتر «هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ی ناشران کالو بود. کتاب خانه ی بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنایی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. او در سال ۱۹۱۲ به سوئیس مهاجرت کرد و در سال ۱۹۲۳ تابعیت آن کشور را پذیرفت و در همین زمان برای بار دوم ازدواج کرد. وی در سال ۱۹۳۱ یک سال پس از انتشار نارتسیس و گولدموند برای بار سوم با خانم نینون آوسلندر ازدواج کرد. هرمان هسه به عنوان پرخواننده ترین نویسنده ی اروپایی در قرن بیستم شناخته شده است.بر اساس توجه و علایق خاصی که این نویسنده در باب فلسفه به دست آورده بود، در سال ۱۹۲۲ روایتی به نام سیدارتا منتشر کرد که از جمله پرخواننده ترین آثار وی می باشد. این کتاب نگرشی بر ریشه های روانشناسی در مذاهب جهانی و مکاتب عقلی است. شماری از صحنه های سیدارتا، تابلوهای مثنوی مولوی را برای خواننده ترسیم می نماید.
هرمان هسه در آثارش مبارزه جاودانه روح و زندگی را ترسیم نموده و با نگرشی هنرمندانه به دنبال ایجاد تعادل بین این دو پدیده قلم فرسودهاست. هسه در خانوادهای اصلاحطلب در منطقه در جنوب آلمان به دنیا آمد و تحت تأثیر مادرش که مبلغ مذهبی در هندوستان بود، به فلسفه هندی روی آورد. از دهه سوم قرن بیستم، به عنوان تبعه سوئیس در منطقه «تیچینو» به گوشهگیری نشست. گرایش به رومانتیسم و طبیعتگرایی از نمودهای چشمگیر آثار قدیمیتر هسه است. این سبک در یکی از اولین رمانهایش به نام پیتر کامنسیند (۱۹۰۴)، که با استقبال بینظیری روبرو شد، به چشم میخورد. وی بهطور جدی به مشکلات انسانها و روابط بین آنها و همچنین نقش هنرمند در جامعه، پرداخته و در رمانهای گرترود (۱۹۱۰) و رُسهالده (۱۹۱۴) این معضل را به شیوه هنرمندانهای مطرح مینماید. هسه به عنوان نماینده جریانات صلحطلب – پاسیفیسم، از طرفدارانی مانند تئودور هویس برخوردار بود و در جمع دوستانش قرار داشتند. در این ارتباط افرادی هم از آلمان حملات خصمانه خود را علیه او آغاز کردند. هسه پس از آشنایی با یوزف ب. لانگ، از شاگردان کارل گوستاو یونگ، از طریق این مشاور با آثار زیگموند فروید و یونگ آشنا شد. هسه از طریق این آثار دریافت که هریک از فرارهای دیوانهوار و فزایندهاش در فاصله سالهای ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ در واقع فرار از خویشتن بودهاند، بازتاب دردها و رنجهای درونیاش بودهاند در دنیای بیرون، و نوشتههایش نیز قرینهسازی ای از خویشتن خودش بودهاند، چنانچه که در ۱۹۲۱ در مقدمه یک نویسنده خاطرنشان کرد: “تمام این داستانها مربوط به خود من بودند، بازتابی بودند از راهی که در پیش گرفتهبودم، از رؤیاها و آرزوهای پنهانم و از رنج تلخم.”
هرمان هسه متأثر از بیماری همسرش که مبتلا به شیزوفرنی بود، در سال ۱۹۱۶ به یک بحران عمیق روحی (افسردگی) مبتلا شد و تحت مداوا قرار گرفت و در ۹ اوت ۱۹۶۲ در تسین واقع در سوئیس درگذشت.