About Author:
Carlos Fuentes (1928-2012) was one of the most influential and celebrated voices in Latin American literature. He was the author of 24 novels, including Aura, The Death of Artemio Cruz, The Old Gringo and Terra Nostra, and also wrote numerous plays, short stories, and essays. He received the 1987 Cervantes Prize, the Spanish-speaking world”s highest literary honor. Fuentes was born in Panama City, the son of Mexican parents, and moved to Mexico as a teenager. He served as an ambassador to England and France, and taught at universities including Harvard, Princeton, Brown and Columbia. He died in Mexico City in 2012
خواندن و مداقهی آثار هنرمندان و نویسندگان بزرگ از چشم همکارانشان همواره تفکربرانگیز، جذاب و عجیب بوده است! سنتی دیرینه که از عهد باستان رواج داشته و تا همین امروز هم ادامه دارد. اینکه خبرنگاران مدام از نویسندگان یا فیلمسازان دربارهی بهترین کتابهایی که خواندهاند یا بهترین فیلمهایی که دیدهاند میپرسند و یا پرسشهای دیگری دربارهی شخصیت و آثار همکارانشان، همه و همه نشانهی اشتیاقی دو طرفه از سوی مخاطبان و خود هنرمندان و ادیبان است در بیان نظر پیرامون همکارانشان. این فرم از اظهار نظر در بسیاری مواقع از پرسش و پاسخ بیرون رفته و به نوشتن نقد و جستار رسیده که بخش بزرگی از نوشتههای بزرگ تاریخ ادبیات را تشکیل میدهند. مقالهی لویی آراگون در ستایش فیلم «پیرو خله»ی ژان لوک گدار، کتاب «عیش مدام» ماریو بارگاس یوسا دربارهی رمان «مادام بوواری» گوستاو فلوبر، کتاب «انسان در شعر معاصر» محمد مختاری در نقد و تحلیل نیما، اخوان، فروغ و شاملو و بسیاری متنهای دیگر که شاعران، نویسندگان و فیلمسازان مختلف دربارهی آثار دیگر شاعران، نویسندگان و فیلمسازان نوشتهاند، همگی بخش بزرگی از دانش ما دربارهی هنر و ادبیات را تشکیل دادهاند. کتاب «خودم با دیگران» کتابیست که به ما این امکان را میدهد تا نویسندگان بزرگی که میشناسیم را از چشم نویسندهی بزرگ دیگری بخوانیم و ببینیم؛ از چشم فوئنتس! کارلوس فوئنتس که نه فقط یک رماننویس بزرگ بلکه منتقد، مقالهنویس و جستارنویس سترگی هم بود، در این کتاب از دیدرو تا مارکز و بونوئل و … را زیر نظر میگیرد و متنهایی منتقدانه و تحلیلی مینویسد که درعینحال به شدت از تجربهی زیستهی خودش در نوشتن آنها مدد گرفته است. خودم با دیگران دریچهای نو به روی ادبیات است هم در معنایی که میشناسیم و هم در معنایی که تاکنون برایمان ناشناخته بوده، آن هم از چشم جناب فوئنتس.
درباره نویسنده:
کارلوس فوئنتس (به اسپانیایی: Carlos Fuentes Macías) (زاده ی ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ – درگذشته ی ۱۵ مه ۲۰۱۲) نویسنده ی مکزیکی و یکی از سرشناس ترین و پر آوازه ترین نویسندگان اسپانیایی زبان بود. آثار او به بسیاری از زبان ها ترجمه شده اند.پدر وی از دیپلمات های مشهور مکزیک بود و از این رو کودکی اش در کشورهای مختلفی سپری شد. در سال ۱۹۳۶ خانواده اش در شهر واشنگتن دی سی اقامت گزید و این باعث شد که با زبان انگلیسی نیز آشنا شود.در سال ۱۹۵۹ با بازیگر سینما ریتا ماسدو ازدواج کرد، که این ازدواج تا سال ۱۹۷۳ ادامه داشت. او شغل پدر را ادامه داد و به دنیای سیاست وارد شد و برای نخستین بار در سال ۱۹۶۵ به عنوان سفیر مکزیک در لندن انتخاب شد و بعدها نیز در فرانسه و چند کشور دیگر اروپایی هم چون هلند، پرتغال و ایتالیا نیز سفیر بود. نخستین مجموعه داستان های کوتاه فوئنتس در سال ۱۹۵۴ منتشر شد.در ۲۹ سالگی نخستین رمان خود با عنوان «جایی که هوا صاف است» را منتشر کرد. آخرین رمان فوئنتس ولاد نام دارد که در زمان حیاتش به چاپ نرسید. فوئنتس درباره ی این رمان گفته بود که این کتاب داستان زندگی یک خون آشام است. ولاد از اقامت خود در اروپا خسته می شود و به مکزیکوسیتی سفر می کند.