About Author:
Mikhail Afanasevich Bulgakov was a Russian playwright, novelist, and short-story writer best known for his use of humor and satire. He was born in Kiev, Ukraine, on May 15, 1891, and graduated from the Medical School of Kiev University in 1916. He served as a field doctor during World War I. Bulgakov’s association with the Moscow Art Theater began in 1926 with the production of his play The Days of the Turbins, which was based on his novel The White Guard. His work was popular, but since it ridiculed the Soviet establishment, was frequently censored. His satiric novel The Heart of a Dog was not published openly in the U.S.S.R. until 1987. Bulgakov’s plays including Pushkin and Moliere dealt with artistic freedom. His last novel, The Master and Margarita, was not published until 1966-67 and in censored form. Bulgakov died in Moscow on March 10, 1940
Added Date: 19/09/2024 12:06:31 PM
Last update: 19/09/2024 12:08:26 PM
نویسنده در «نفوس مرده»، کارمندی به نام چیچیکوف را به تصویر می کشد که برای دست یابی به ثروت، بر حسب تصادف در معامله ای غیر قانونی قدم می گذارد و در این راه دست به هر کاری می زند. در حقیقت گوگول تمامی این حوادث را با استادی ستایش انگیزی بر زمینه ی پرده ی نقاشی رنگارنگی از شهرستان ها و روستاهای روسیه برجسته می کند و جز قهرمان اصلی، چهره های گوناگونی را به تصویر می کشد که همگی قهرمانانی فراموش نشدنی اند. او از سوی دیگر هرگز جنبه ی شاعرانه و تغزلی را از نظر دور نداشته و این شیوه به اثرش رنگ شعری می بخشد. «نفوس مرده» با وجود مسخره آمیز بودن مضمون، دلپذیری موضوع و دل نشینی مکالمه ها، پس از انتشار به شکل تصویری شوم و صادقانه از حقایق و اوضاع روسیه تلقی شد و بار دیگر گوگول قاضی بی رحم و باریک بینی معرفی شد که جز معایب و نواقص چیز دیگری را نشان نداده است و این خود نقض غرض بود، زیرا قصد گوگول نشان دادن یک روسی تمام عیار بود، چه در نمایش خصایل اخلاقی و غنای روحی و چه در به تصویر کشیدن معایب، که همه ی این ها با در نظر گرفتن جنبه ها ی مسخره آمیز و خنده آور ساخته شده است. اما در شخصیت گوگول میان جنبه ی انسانی و هنری رابطه ای وجود نداشت. جنبه ی انسانی او می خواست کشورش را به افتخار برساند و جنبه ی هنرمندی اش آثاری خلق می کرد که جنبه ی انسانی او را تباه می کرد. سوء تفاهم غم انگیز و قضاوت بی رحمانه ی مردم از داستان «نفوس مرده» نویسنده را به تزلزل شدید روحی دچار کرد، چنان که مدت ها میان اقامت در صومعه و سفر به اورشلیم تردید داشت. سپس ناگهان از پترزبورگ گریخت و به رم رفت و در رم به نوشتن دنباله ی داستان پرداخت تا شاید بتواند اثری درخشان پدید آورد و به گمان خود با خلق قهرمانی مثبت و با تقوی اشتباه قسمت اول را جبران کند و در واقع «نفوس مرده» را به «نفوس زنده» مبدل کند و محاسن و فضایل ملت روس را در آن به تصویر کشد. هر چند که در این کار نیز به نوعی دیگر با شکست روبه رو شد و تصویری از آن چه که خود خواهان آن بود ارائه نداد، اما گوگول را می توان از بزرگ ترین نویسندگان روسی دانست که چه از نظر قدرت تخیل و چه از نظر سبک نگارش هیچ نویسنده ی روسی نتوانسته است چون او تا این حد به غنای زبان دست یابد. گوگول طبعی ناسازگار و حساسیتی بیمارگونه و روحی انزوا طلب داشت، اما همین بیمار روحی از قدرت خلاقانه ی شگرف و بصیرت فراوان و چشم تیزبین و نقادانه برخوردار بود. او را به حق می توان از نویسندگان دوره ی رومانتیسم و رئالیسم به شمار آورد و نفوذش در ادبیات روس چنان است که همواره از او به عنوان یکی از نویسندگان شاخص ادبیات روس می توان نام برد.
درباره نویسنده:
میخائیل آفاناسیویچ بولگاکف، زاده ی ۱۵ مه ۱۸۹۱، کیف و درگذشته ۱۰ مارس ۱۹۴۰، مسکو، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور روسی در نیمه ی اول قرن بیستم است. مشهورترین اثر او مرشد و مارگاریتا است.میخائیل بولگاکف در پانزدهم ماه مه ۱۸۹۱ در خانواده ای فرهیخته در شهر کیف اوکراین متولد شد. پدرش آفاناسی ایوانویچ دانشیار آکادمی علوم الهی و مادرش، واروارا میخائیلونا دبیر دبیرستانی در شهر کیف بود. پس از تولد فرزند اول، یعنی میخائیل، مادر از تدریس دست کشید و بیشتر وقت خود را به تربیت او اختصاص داد. بعد از میخائیل ویرا- نادژدا- واراوار- نیکلای- ایوان و لینا به جمع خانواده اضافه شدند. در زمان حیات پدر، اصول اخلاقی جدی بر خانه حاکم بود؛ ولی در اثر این شیوه ی تربیت، میخائیل مرد سر به زیر و مقدسی نشد.در سال ۱۹۰۱ او را به دبیرستان شماره ی یک شهر کیف به نام الکساندرفسکی فرستادند. در آنجا بود که استقلال و خودرایی واپس زده ی خود را نشان داد. به هیچ گروه یا انجمن سیاسی نپیوست و شخصیت منحصربه فرد و نامتعارفش توجه اطرافیان را به خود جلب کرد. گرچه میخائیل دوست داشت دنباله کار پدر را بگیرد اما پدرش علاقه مند بود پسرش پزشک شود. میخائیل پس از پایان تحصیلات دبیرستانی در ۱۹۰۹ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه دانشگاه کیف شد و در ۱۹۱۶ آن را به پایان رساند.او تا سپتامبر ۱۹۱۷ به فعالیت های پزشکی خود در «نیکلسی» ادامه داد و سپس به بیمارستان «ویازما» منتقل شد. پس از انقلاب اکتبر سال در فوریه ۱۹۱۷، کیف بازگشت. بولگاکف همه ی کوشش خود را برای ملحق نشدن به ارتش به کار برد. با این همه ناچار شد بکی دو روز در ارتش پتلورا خدمت کند، اما از آنجا فرار کرد و در پاییز سال ۱۹۱۹ به ارتش «دنکین» پیوست و به ولادی قفقاز اعزام شد و در آنجا به مداوای سربازان و افسرانی که در نبرد با ارتش سرخ مجروح می شدند، پرداخت. با شکست ارتش سفید از انقلابیون سرخ، برادران بولگاکف مجبور به فرار و مهاجرت از سرزمین مادری خود شدند. هرچند بولگاکف عملا نشان داده بود که به هیچ گروهی وابسته نیست اما پس از پیروزی بلشویک ها، آنها اجازه ندادند فعالیت وسیع ادبی داشته باشد. زیرا پدرش مدرس مذهبی و دو برادرش ضدانقلاب و فراری بودند.بولگاکف درطول زندگی سه بار ازدواج کرد. او در سال ۱۹۱۰ میخائیل با «تاتیانا نیکلایونا لاپا» که دوره دبیرستان را می گذراند آشنا شد و این آشنایی در سال ۱۹۱۳ به ازدوجشان انجامید و در سال ۱۹۲۴ به شکست منتهی شد. او در همین سال با لوبوف بلوزسکی ازدواج کرد. این ازدواج هم در سال ۱۹۳۲ به جدایی انجامید و کمی بعد با «یلنا شیلوفسکی» ازدواج کرد. اعتقاد بر این است که «یلنا شیلوفسکی» منبع الهام شخصیت مارگریتا در رمان «مرشد و مارگریتا» بوده است. بولگاکف سرانجام در دهم مارس ۱۹۴۰ بر اثر نوعی بیماری کبدی موروثی درگذشت و پیکر او را در گورستان نووودویچی مسکو به خاک سپردند. از آثار بولگاکف که به فارسی ترجمه شده اند می توان به مرشد و مارگریتا، دل سگ، برف سیاه و مرفین و تخم مرغ های شوم نام برد.