آیا تا حالا قایق کاغذی ساخته‌ای؟ با کاغذرنگی، با کاغذ خط‌دار، با کاغذ چرک‌نویس و یا با کاغذ روزنامه! ری‌را یک تکه روزنامه بود که یک روز آفتابی موقع قدم زدن از دکه‌ی روزنامه‌فروشی خریده بودم. ری‌را اول فقط یک کاغذ ساده بود و کم‌کم با خیال من همسفر شد....

وقت خواب بچه‌ها رسیده است. بزرگترها سرگرم گفت‌وگو هستند و حالا فرصت خوبی برای بازی کردن است. فکر کن به‌جای خوابیدن برویم سراغ رختخواب‌ها و یک جنگل بسازیم. جنگلی که پرنده‌ها در آن آواز می‌خوانند و صدای برکه در آن پیچیده است. نگاه کن چقدر زیباست. درخت‌هایی سرسبز که جهانی....

آفتاب‌پرست کوچولو، حوصله‌اش از تنهایی سر رفته و از سخت‌گیری‌های مامان دلخور است. او دلش می‌خواهد بتواند راحت بازی کند و به همه‌جا سرک بکشد،‌پس تصمیم می‌گیرد با مامانی، مادربزرگش، قایم‌موشک بازی کند. اما چگونه؟ آخر آفتاب‌پرست‌ها که همین‌جوری هم پنهان هستند و به هر رنگی بخواهند درمی‌آیند. آیا....

بچه، سگ، روباه، ماهی، موش، زنبور، پرنده، کَک، مار، راسو، کرم و خفاش هر یک گربه را به شکلی می‌بینند. مثلاً از نگاه سگ، گربه لرزان و خجالتی است و از نگاه موش، یک شکارچی ترسناک. تو وقتی به گربه نگاه می‌کنی، چه می‌بینی؟ کتاب «همه‌ی آن‌ها یک گربه دیدند....

مردي به اصرار زنش وسوسه مي‌شود کار حمالي را رها و شغل رمالي پيشه کند. از بخت بلند، پيشگويي‌اش درست از کار در مي‌آيد و رمال‌باشيِ شاه مي‌شود. حالا ديگر نانش توي روغن است. اما اين تازه آغاز ماجراست... اين حکايت بر اساس روايت زنده ياد فضل الله مهتدي (صبحي....