من و بابا از خانه می‌زنیم بیرون و با ماشین توی خیابان راه می‌افتیم... اما یک دفعه ماشینمان خراب می‌شود! بابا توی یک چشم به هم زدن دوچرخه جور می‌کند. یک روز و دو روز و سه روز رکاب می‌زنیم... بعد باد تایر دوچرخه هم خالی می‌شود! بابا دستش را....

این شش مرد در جست‌وجوی آرامشند. آن‌ها می‌خواهند سرزمینی را پیدا کنند که بتوانند در صلح زندگی کنند. سرانجام این سرزمین را پیدا می‌کنند و با ساختن خانه کسب‌وکارشان را راه می‌اندازند و کم‌کم ثروتمند می‌شوند. اما هرچه ثروتمندتر می‌شوند نگرانی‌هایشان هم بیشتر می‌شوند و به فکر محافظت از خودشان....

یک شب ستاره ای از آسمان روی زمین می افتد. خرس مطمئن است که ستاره مال خودش است. او راه می افتد تا ستاره را به دوست هایش نشان بدهد. تا این که می فهمد هر چه ستاره بیشتر تحسین شود، زیبا و زیباتر خواهد شد. حالا خرس باید چه....