پپا مطمئن است که باید مثل دوستش، پدرو کوچولو، عینک بزند. بابای پدرو عینک‌ساز است و پپا و مامان پیش او می‌روند تا چشم‌های پپا را آزمایش کند. دوست داری همراه او به عینک‌سازی بروی و ببینی آنجا چه اتفاقی برای پپا می‌افتد؟ پپا عینک می‌زند دومین جلد از مجموعه....

طلایی، ماهی پپا، غمین است. برای همین پپا نگران اوست و می‌خواهد برایش یک دوست پیدا کند. می‌خواهی با پپا و طلایی به آکواریوم بروی و ببینی آنجا پپا می‌تواند یک دوست خوب برای طلایی پیدا کند یا نه؟ پپا به آکواریوم می‌رود ششمین جلد از مجموعه کتاب دنیای پپا....

اولین روزی است که جورج به مهدکودک می‌رود. پپا فکر می‌کند جورج خیلی کوچک است و دوست ندارد برادر کوچولویش را با خودش به مهدکودک ببرد. اما وقتی دوست‌هایش جورج را می‌بینند، خیلی ذوق می‌کنند و می‌گوسند دلشان می‌خواهد برادری مثل جورج داشته باشند. فکر می‌کنی پپا دوست دارد جورج....

پپا و جورج عاشق بازی در زیر باران هستند، اما جورج نمی خواهد کلاه بارانی خود را بپوشد. او زمان زیادی را برای پریدن در گودالهای گل آلود با پپا سپری می کند - اما بعد سرما می خورد! وقت بازدید از دکتر خرس قهوه ای است. چه مدت طول می....