این داستان در سال 1943 و به هنگام جنگ جهانی دوم در “نیچو” یکی از دهکده های کوچک روسیه که از جبهه ی جنگ دور بوده اتفاق افتاده است. در این داستان، “داریا شالیهن”، زن کشاورز دهکده ی نیچو صاحب سه فرزند با نام های “گروشا”، “تائیس” و “رومن” است. یک شب، با شنیدن صدای در، متوجه حضور دختری آواره پشت در می شوند. این دختر، “والنتین” نام دارد. او خانواده ی خود را در جنگ از دست داده است. در این حال، داریا تصمیم می گیرد، مسئولیت نگه داری او را بر عهده بگیرد و
لیوبا فدوروونا ورونکووا (1906 – 1976) نویسنده اتحاد جماهیر شوروی، نویسنده کتابهای بسیاری از کودکان و مجموعه ای از داستانهای تاریخی برای کودکان عضو اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی است. وی در 4 سپتامبر (17) در سال 1906 در مسکو متولد شد، در مدرسه شهر و سپس در مدرسه استروگانوف تحصیل کرد. پس از آن که خانواده مسکو را ترک کردند و در روستای کاسکوو در نزدیکی مسکو مستقر شدند، مجبور شدند تحصیلات خود را ترک کنند. با بازگشت به مسکو، لیوبا فدوروونا به عنوان روزنامه نگار کار کرد، سفرهای زیادی به سراسر کشور کرد، در مورد کارگران روستایی نوشت. اولین شعرها در Komsomolskaya Pravda منتشر شد، اولین کتاب داستان های کوتاه Shurka در سال 1940 منتشر شد. سپس کتابهایی در مورد جنگ از جمله رمان “دختری از شهر” را نوشت.