رضا و زینل در کویر گرم و گسترده به طرف ده اسب می تاختند و در فکر آن بودند که آیا کاروان تا ظهر به ده آنها می رسد یا نه. ناگهان در مسیر خود به یک سوار غریبه برخوردند که توان خود را به دلیل تشنگی از دست داده....

در رمان «تنگه زاغ» گوشه ای از ظلم حکومت ستم شاهی ایران به مردم از سوی نویسنده برای نوجوانان بازخوانی شده و در آن از برخی واژگان و اصطلاح های بومی و محلی یزدی نیز استفاده شده است. داستان این رمان بیان گر دوستی دو نوجوان یزدی به نام کوچک....

دزدان و حرامیان هرچه تلاش می کردند نمی توانستند آرامش شهر را به هم بریزند و در تاریکی و در خم کوچه ها راه را بر مردم ببندند و اموال آنان را به سرقت ببرند؛ چرا که نام پهلوان سعید و پهلوان صادق لرزه بر اندام نابکاران می افکند و....