(My Father Kills Caligula)
Alireza Javanmard
Added Date: 27/02/2025 5:30:57 PM
Last update: 27/02/2025 5:40:49 PM
رمان پدرم کالیگولا را میکُشد، نمونه ای مثال زدنی از یک جهان داستانی سرشار از اندیشهٔ انتقادی و خلاقانه است. این رمان، بدون آنکه از قضاوت بازار پررونق سطحی نویسی بهراسد، جهانی پیچیده و تودرتو از معانی می سازد. بی آنکه داستان را افشا کنم، می توان خلاصه گفت که پدرم کالیگولا را می کشد، در سطح نخست، یک داستان عجیب و جذاب دارد که آن را خواهید خواند… این پی رنگ عجیب، در متن لایه های تودرتوی استعاره ها، ساختار روایی پیچیده و پسامدرن، روابط میان متنی با متون ادبی و تاریخی و مذهبی، و فضاسازی های بهت آور ساخته می شود. تحلیل روایت شناسانهٔ این رمان، مستلزم بررسی ساختار پیچیده و عناصر روایی مختلف آن است. رمان، در فرم، از انواع ساختارشکنی بهره می برد از روایت و راوی نامعتبر، تا دخالت های متعدد راوی و متالپسیس (تغییر سطح روایت)، سخن گفتن شخصیت ها با مخاطب و ورود ناگهانی شان به ساحت نقد متن رمانی که خودشان شخصیت های آن اند، سربرآوردن راویان متعدد، ابهام و ادغام شخصیت ها در همدیگر، بینامتنیت در اشاره ها به متون مقدس و تقلید از آن ها، ادبیات داستانی معاصر فارسی و جهان، استفاده از پاورقی ها در تقلید و نقد متون علمی و رخدادهای تناقض آمیز. جالب اینجاست که همهٔ این عدول های فرمی، با درون مایه و سیر رخدادها و شخصیت های داستان، وابستگی معنایی دارد و صرفاً برای ذوق آزمایی و به اصطلاح ادای شکلی به کار نرفته اند. این نکته وقتی روشن تر می شود که به منطق روایت در این رمان توجه کنیم شاید هیچ منطقی جز خواب ، خواب های کابوس مانند و تکرارشونده، نتواند شیوهٔ روایت این رمان را توضیح بدهد. فضاهایی که در این رمان ساخته می شوند، در بیشتر موارد، آن قدر عجیب و تازه اند که با خیال پردازی های آشنا، جور درنمی آیند. و همیشه رخدادها در حالتی میان خیال و واقعیت جهان روایت در حال وقوع اند. نمی توان مرزی میان خیال ها، توهمات، آرزوها، و رخدادهای جهانِ واقعِ روایت برای قهرمان داستان تشخیص داد. حتی گاهی نمی توان مطمئن بود که شخصیت های مختلف، فرافکنی های شخصیت اصلی داستان نباشند. در برخی فصل ها، تصویرسازی ها چنان تکان دهنده، خشن، یا تهوع آور است که دنبال کردن سطرهای داستان دشوار می شود.برشی از مقدمه ای به قلم دومین خوانندهٔ کتاب
—————–
نویسنده: علیرضا جوانمرد
ویراستار: ترانه وحدانی
طرح جلد: علیرضا جوانمرد
صفحهآرایی و چاپ: نشر رها
شابک نسخهٔ چاپی:
978-1-7383638-2-7
شابک نسخهٔ الکترونیک:
978-1-7383638-3-4
برای خرید نسخه الکترونیکی این کتاب، یکی از دو گزینه زیر را انتخاب کنید
درباره نویسنده:
علیرضا جوانمرد، زادهٔ سی ام مرداد سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت هجری خورشیدی در تهران است. تحصیلات رسمی او در رشتهٔ مهندسی مکانیک است؛ مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه علم و صنعت تهران اخذ کرده و کارشناسی ارشد را از دانشگاه صنعتی اصفهان. او از سال هفتاد و هفت در نشریهٔ طنز گل آقا (هفته نامه و ماهنامه) به عنوان نویسنده و عضو تحریریه تا پایان انتشار آن نشریه فعالیت می کرد. در عین حال از سال هزار و سیصد و هفتاد و شش در هنرستان داستان و بعدها مدرسهٔ داستان به مشق درس داستان پرداخته است و خود را دانش آموز همیشگی این مدرسه می داند. بارها برندهٔ جوایزی در جشنواره های داستان نویسی، طنزنویسی و فیلمنامه نویسی شده است. از وی مجموعه داستان کوتاهِ پیشانی نوشت ها و رمانِ بلند شو قهرمان منتشر شده است. در کارنامهٔ او نگارش چند فیلمنامه برای تلویزیون ایران و ساختن دو فیلم آزاد داستانی سی دقیقه ای نیز هست. او در مصاحبه ای که نکرده، گفته است جیمز جویس در کتاب پرترهٔ مرد هنرمند در روزگار جوانی نوشته است که مرد هنرمند خدمتگزار ایده های خویش است و اسکار وایلد در کتاب تصویر دُرِیان گِرِی چنین گفته که هر پرتره ای که با احساس کشیده شود، پرتره ای از خود هنرمند است، نه از کسی که موضوع نقاشی است. من ساده دلانه این جملات را باور کرده ام و باورمندانه به آن ها عمل کرده ام. به همین جهت، متناسب با همین ساده لوحی که مخصوص باورمندان است، ابلهانه پنداشته ام که هنرمندم و همیشه تلاش کرده ام پرتره های بااحساس بکشم و جز به ایده های خود، به چیز دیگری فکر نکنم. فراموش کرده ام بعد از کشیدن پرترهٔ خود در قالب پرتره های دیگران، باید آن را جایی عرضه کنم. یعنی آن چنان ابلهانه در احساس خود غرق می شوم که یادم می رود این پرتره، بعد از تولید، باید یک اتفاقی برایش بیفتد و به عبارت دیگر، ارباب قدرت و ثروت و شهرت و رسانه را به کلی فراموش می کنم.بارها گمان کرده ام که انتشار نوشته هایم، حداقل به این صورت که من می نویسم چه فایده دارد؟ من حس می کنم گویندهٔ یک رادیو در یک ایستگاه رادیویی شخصی متروک هستم که طول موج فرستنده اش روی هیچ گیرنده ای دریافت نمی شود. واقعاً بی فایده است.ارسطو در جملات آغازین کتاب مابعدالطبیعهٔ خود، فلسفه را می ستاید از این حیث که جز به خاطر خود، فایدهٔ دیگری ندارد. من نیز با تأسی از ارسطو و با تسلای فلسفه، نوشته هایم را منتشر می کنم.