Added Date: 18/09/2024 10:09:35 AM
Last update: 18/09/2024 10:10:01 AM
ثریا با آخرین فرزندش بهزاد، در یکی از محلات قدیمی سمنان در خانهباغی زندگی میکند. وضع اقتصادی او و فرزندانش متوسط است اما براساس گذشتهی سرمایهداری خانوادگیاش این جمله از زبانش نمیافتد: «یک زمانی نصف سمنان مال ما بوده.» در اواخر آذر 1385 ساعاتی پیش از مرگش متوجه میشود هنوز میتواند روی زمینها و مستغلات زیادی ادعای مالکیت داشته باشد. و این تازه آغاز ماجراست.
در بخشی از کتاب آمده است:
” ثریا از بابک که آن زمان تازه کار جراحی داخلی را در مشهد شروع کرده بود خواست ماهی را از بین ببرد البته بدون این که چیزی به بهزاد .بگوید با خودش گفت: «مرگ یک بار، شیون هم یک بار بابک تمام دانش و تجربهی داروشناسی اش را جمع کرد و با ترکیب چند نوع اسید شیمیایی و عصاره ی چند گیاه سمی سفید و لزج درست کرد و در تعطیلات عید نوروز که به سمنان آمده بود آن را داخل مخزن آب انبار ریخت. چند ساعت که گذشت ماهی خاکستری کوچولو بیحال شد و به تاریکی آبهای ته مخزن فرورفت اما بعد از سه روز درست دم غروب سیزده به در، دوباره به روی آب و به حال طبیعی اش برگشت با این تفاوت که روی پوست بدون فلس یک دست خاکستری اش رگه های سرخ پررنگی پیدا شده بود و یکی از دندانهای بلندش از وسط شکسته بود.”
درباره نویسنده:
من اواخر سال ۱۳۵۹ در تهران متولد شدم، اما بیشتر کودکی و نوجوانیام را در شهر آبا و اجدادیام سمنان گذراندم. از بچگی یکی از جدیترین وقتگذرانیهایم خیالبافی بود. در سنین بیسوادی با نوارقصههایم خیال میبافتم و بعدش با کتابداستانهای قطع خشتیام. در خیالاتم شغلهای مختلفی را برای آیندهام انتخاب کرده بودم.
به نجوم، جغرافیا، علوم طبیعی، روانشناسی، جهانگردی، باستانشناسی، کاریکاتور، تدوینگری سینما و فعالیت چریکی علاقه داشتم.
اواسط دههی هفتاد بیشتر داستان و رمان میخواندم و شروع کرده بودم به جدیتر نوشتن. صبح روز 23 اسفند 1380 در روز تولد بیستویکسالگیام در حیاط بزرگ خانهمان در سمنان، زیر شاخ و برگ شتهزدهی درختان انار با خودم عهد کردم: «من هرطورشده در آینده داستاننویس و طنزنویس میشم. هم داستاننویس، هم طنزنویس.»
امروز با مدرک کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی در تهران ساکنم و داستان مینویسم.
ظهور و سقوط خانوادهی شایقپور دومین رمان تکمیلشدهی من و اولین رمانی است که امکان انتشار پیدا میکند.