Internationally acclaimed psychiatrist and author Irvin Yalom devoted his career to counseling those suffering from anxiety and grief. But never had he faced the need to counsel himself until his wife, esteemed feminist author Marilyn Yalom, was diagnosed with cancer. In A Matter of Death and Life, Marilyn and Irv share how they took on profound new struggles: Marilyn to die a good death, Irv to live on without her.
In alternating accounts of their last months together and Irv”s first months alone, they offer us a rare window into facing mortality and coping with the loss of one”s beloved. The Yaloms had numerous blessings-a loving family, a Palo Alto home under a magnificent valley oak, a large circle of friends, avid readers around the world, and a long, fulfilling marriage-but they faced death as we all do. With the wisdom of those who have thought deeply, and the familiar warmth of teenage sweethearts who”ve grown up together, they investigate universal questions of intimacy, love, and grief.
Informed by two lifetimes of experience, A Matter of Death and Life is an openhearted offering to anyone seeking support, solace, and a meaningful life.
ABOUT THE AUTHOR
Irvin D. Yalom, emeritus professor of psychiatry at Stanford University, is the author of internationally bestselling books, including Love”s Executioner, The Gift of Therapy, Becoming Myself, and When Nietzsche Wept. Marilyn Yalom”s books include classics of cultural history such as A History of the Wife, Birth of the Chess Queen, and How the French Invented Love, as well as her final book released posthumously, Innocent Witnesses: Childhood Memories of World War II. They were married for sixty-five years.
About Author:
mowzwæ mârg wâ zêndêgy
A Matter of Death and Life
Byirvin D. Yalom, Marilyn Yalom
Added Date: 6/12/2021 10:27:22 PM
Last update: 16/07/2024 5:08:30 PM
«خوان داوید نازیو» مرگ و فقدان انسانی که عشق ما نثار اوست را به از دست دادن عضوی از بدنمان تعبیر میکند؛ ازدست شدن او گویی ازدستشدن دست یا پایمان است! با همان فروپاشی عصبی و تجربهای شبیه به همان دردی که آدمی ممکن است هنگام ازدست دادن دست یا پایش احساس کند. حال تصور کنیم اگر پیش از آنکه بهواقع دست یا پایمان را ازدست بدهیم، از قریبالوقوع بودن این مهم، این فقدان، مطلع شویم، وضعیت ما چهگونه خواهد بود؟! ما چهگونه با ناپدید شدن عضوی از بدنمان، بخشی از جانمان و درد نامتصور این ناپدیدشدن در روح و جسممان، مواجه میشویم؟ ماجرای کتاب «مسئلهی مرگ و زندگی» نوشتهی «اروین یالوم» و «مریلین یالوم» از پیشآگاهی نویسندگانش از این موضوع شروع شده است. مریلین به سرطان دچار میشود و مرگش حتمیست. زوج عاشق که سالیان سال را با عشقی عمیق و محبتی ازلی زندگی کردهاند، حال میدانند که یکیشان به ناچار، خیلی زود باید از این جهان درگذرد. زوج عاشق تصمیم میگیرند که هرآنچه از زندگی و مرگ میدانند و از پس گذر سالیان به تجربه دریافته و به آن فکر کردهاند را بنویسند، آنهم درحالیکه مرگ مریلین نزدیک است. درمیانهی نوشتن کتاب است که مریلین درمیگذرد و برای اروین عاشق، اینک یکی هست که دیگر نیست! این فقدان عظیم، برای اروین، نه عنصری بازدارنده، که نیرویی پیشبرنده میشود و او «مسئلهی مرگ و زندگی» را با ستایش بی پایانش از زندگی، عشق و البته ایمان به حتمی بودن مرگ، ادامه داده و به پایان میرساند. همانطور که مریلین نیز باوجود آگاهی تمام و کمالش به حتمیّت مرگی که هرلحظه به او نزدیکتر میشد، تا آخرین لحظه، دست از زندگی کردن برنداشت، اروین هم به مدد همین عشق به مریلین و به زندگی، در فقدان معشوق دست از زندگی برنمیدارد و بر اهمیتش پافشاری میکند؛ «مسئلهی مرگ و زندگی» ماحصل این پافشاری بر عشق، بر زندگی و بر پذیرش ناگزیری مرگ است که قسمی از این زندگیست و البته عمل کردن به رسالت عظیم نویسنده و درمانگری که میداند باید این تجربهها را با جهان درمیان بگذارد
قسمت هایی از کتاب مسئله ی مرگ و زندگی
به دلایل زیادی از کنارگذاشتن روانپزشکی متنفرم. بیشتر به این خاطر که از کمک کردن به دیگران بسیار لذت می برم و تا این لحظه از زندگی آن را به خوبی یادگرفته ام. دلیل دیگری که از گفتنش کمی خجالت می کشم، این است که دلم برای گوش دادن به آن همه داستان تنگ می شود. من اشتیاقی سیری ناپذیر برای شنیدن داستان دارم، به خصوص آن هایی که بتوانم در تدریس و نوشتن به کار ببرم. از دوران کودکی عاشق داستان ها بودم و به جز سال هایی که به دانشکده پزشکی می رفتم، همیشه بی برو برگرد قبل از خواب کتاب می خواندم. با این که نویسنده های صاحب سبکی چون جویس، نابوکوف و بنویل من را مبهوت خود می کنند داست سرایانی مثل دیکنز، ترولوپ، هاردی، چخوف، موراکامی، داستایفسکی، آستر و مک یوان را از ته دل تحسین می کنم.
همان طور که مدت کوتاهی در سکوت نشسته بودیم، متوجه حقیقتی شدم! در این لحظه بود که فهمیدم، دیگر شایستگی لازم برای ادامه دادن حرفه ام را ندارم. حافظه ام زیادی ضعیف شده بود. پس رفتار حرفه ای ام را کنار گذاشتم، لپ تاپم را بستم و رو به او کردم. «امیلی من خیلی خیلی متأسفم. این جلسه تا الان بیشتر شبیه کابوس بوده.»