In their youth, Florentino Ariza and Fermina Daza fall passionately in love. When Fermina eventually chooses to marry a wealthy, well-born doctor, Florentino is devastated, but he is a romantic. As he rises in his business career he whiles away the years in 622 affairs–yet he reserves his heart for Fermina. Her husband dies at last, and Florentino purposefully attends the funeral. Fifty years, nine months, and four days after he first declared his love for Fermina, he will do so again.
About Author:
Gabriel García Márquez was born in Colombia in 1927. He was awarded the Nobel Prize in Literature in 1982. He is the author of many works of fiction and nonfiction, including One Hundred Years of Solitude, Love In The Time Cholera, The Autumn Of The Patriarch, The General In His Labyrinth, and News Of A Kidnapping. He died in 2014.
گابریل گارسیا مارکز، نویسنده ی رمان «صد سال تنهایی»، در شاهکار خود به نام رمان عشق در زمان وبا، داستان عشقی نافرجام را روایت می کند؛ عشقی آن چنان پرشور که تمام رقبا را به زانو درمی آورد و محدود به زمان نیست. از زمانی که فرمینا دازا به ابراز احساسات فلورینتو آریزا جواب رد داد و به جای او با دکتر جوونال اوربینو ازدواج کرد، پنجاه و یک سال و نه ماه و چهار روز است که می گذرد. فلورنتینو در طی این سال ها، آغوش باز زنان بسیاری را تجربه کرده اما به جز فرمینا، عاشق هیچ کس نشده است. او بر عشق جاودان خود به فرمینا قسم خورده است و به امید تجربه ی دوباره ی ابراز علاقه به معشوقه اش زندگی می کند. شوهر فرمینا، حین پایین آوردن طوطی خود از یک درخت انبه، به پایین افتاده و کشته می شود. بعد از این اتفاق، فلورنتینو فرصت را برای بیان دوباره ی عشق جاویدانش به فرمینا مناسب می بیند؛ اما عشقی آن چنان کهن هنوز هم می تواند پس از سال ها زنده مانده باشد؟ ایده ی اصلی گابریل گارسیا مارکز در رمان عشق در زمان وبا این است که درد عشق، به معنای واقعی کلمه، یک بیماری بوده و مانند وبا می تواند زندگی انسان ها را تهدید کند. فلورنتینو از درد عشق، مانند درد هر بیماری دیگری در رنج و عذاب است؛ در قسمتی از داستان، او برای بیشتر حس کردن بوی عطر فرمینا، تعدادی گل را جویده و می بلعد که باعث می شود حالش به هم بخورد. در بخش پایانی، اعلان شیوع یک طاعون استعاری نیز، نمایان گر همین درد عاطفی است.
درباره نویسنده:
گابریل خوزه گارسیا مارکز، زاده ی ۶ مارس ۱۹۲۷ در دهکده ی آرکاتاکا درمنطقه ی سانتامارا در کلمبیا – درگذشته ی ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، رمان نویس، نویسنده، روزنامه نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور بود و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می کرد. مارکز برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ را بیش از سایر آثارش به خاطر رمان صد سال تنهایی چاپ ۱۹۶۷ می شناسند که یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان است.مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه تمام آثارش را نمی توان در این سبک طبقه بندی کرد. پزشکان در سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که مارکز به بیماری آلزایمر مبتلا شده است.او برای نوشتن کتاب خاطرات روسپیان غمگین من، چاپ ۲۰۰۴، حدود ده سال وقت صرف کرد. در ژانویه ی ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر تمایل به نوشتن را از دست داده است. میراث او، مجموعه ی بزرگی از کتاب های داستانی و غیرداستانی است که با پیوند دادن افسانه و تاریخ در آن، همه چیز را ممکن و باورکردنی می نماید. گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ جایزه ی ادبی نوبل را دریافت کرد و بنیاد نوبل در بیانه ی خود او را «شعبده باز کلام و بصیرت» توصیف کرد. تمام داستان های وی به نثری نوشته شده اند که از نظر رنگارنگی و جاذبه ی غریبشان، فقط می توان آن ها را با کارناوال های آمریکای جنوبی مقایسه کرد.گابریل گارسیا مارکز، در روز پنجشنبه ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، در ۸۷ سالگی، در مکزیکوسیتی درگذشت. جسد وی فردای آن روز در روز آدینه در مکزیکوسیتی سوزانده و بخشی از خاکستر جسد وی به زادگاهش کلمبیا منتقل شد.