“À l’Agité du Bocal” (a literal translation would be “To the Exited one in the Jar” is a pamphlet written by the French author Louis-Ferdinand Céline in Denmark, in November 1947. This brief text is Céline’s response to Jean-Paul Sartre who published an article entitled “Portrait d’un antisémite” in the magazine Les Temps modernes in December 1945 attacking Céline for defending the Nazis for pecuniary reasons. in fact, in his article, Jean-Paul Sartre declared “If Céline was able to support the socialist theses of the Nazis it was because he was paid.” In Céline’s response, Jean-Paul Sartre is depicted as atavistic, infected, diseased, corrupt, malicious, dirty, ungrateful, hateful, ass and …
هفدهم ماه دسامبر سال ۱۹۴۵ میلادی: لویی فردینان سلین در کپنهاگ دستگیر و زندانی میشود. دولت فرانسه مصرانه از دولت دانمارک خواستار استرداد سلین به فرانسه میشود تا او را تیرباران کند. به چه جرمی؟ همکاری با دشمن خارجی و یهودستیزی! دولت دانمارک از استرداد سلین طفره میرود و اسناد و مدارک علیه او را کافی نمیداند. سلین چهارده ماه در زندان اعدامیها میماند و در ماه فوریه سال ۱۹۴۷ میلادی آزاد میشود، اما حق بازگشت به خاک میهن خود را ندارد. سلین در تبعید دیگر آن سلین سابق نیست؛ پیرمردی تکیده و دلآزرده از عالم و آدم! « آهای آدمها، مرا در قفس کردهاید، شرم و لعنت بر شما!»!»
بیستونهم ماه اکتبر سال ۱۹۴۵ میلادی: ژان پل سارتر، پدر فرانسوی اگزیستانسیالیسم، دربارهی مکتب اگزیستانسیالیسم خود سخنرانی دلکش و زیبایی میکند. عنوان سخنرانی سارتر: «اگزیستانسیالیسم یک اومانیسم است». او از رسالت اخلاقی انسان پرتابشده در این دنیا داد سخن سر میدهد. حضار به وجد میآیند و برایش کف و سوت میزنند! ژان پل سارتر، دو ماه پس از این سخنرانی معروف خود، یعنی در ماه دسامبر سال ۱۹۴۵ میلادی، مقالهای تحت عنوان «سیمای یک یهودستیز» مینویسد و در مجلهی «تان مدرن» منتشر میکند. او در این مقاله سلین را متهم میکند که از نازیها پول گرفته بود تا از تز آنها دفاع کند. به گواه دوست و دشمن – حتی سرسختترین دشمنان سلین – اتهام سارتر علیه سلین سراسر بیاساس و کذب محض بوده است. اتهامی بیاساس آن هم زمانی که سلین در زندان به سر میبرده و خطر تیرباران شدن بیخ گوشش بوده است. همان سلینی که سارتر از سبک زبانی و قلم رهاییبخش او تقلید میکرده و او را پدر معنوی خود میدانسته است. همان سلینی که در نخستین رمانش، «سفر به انتهای شب»، یکی از گوشخراشترین و تحملناپذیرترین فریادها را بر سر موجودی به نام انسان کشید. همان سلین، زخمدیدهی جنگ جهانی اول و پزشک تهیدستان و نابغهی ادبی مغروری که میگفت: «یا از من تقلید میکنید یا وجود ندارید!» و همان سلینی که آخرین کتابش، ریگودون، را به حیوانات تقدیم کرد.
سیزدهم ماه نوامبر سال ۱۹۴۷ میلادی: مقالهی سارتر به دست سلین میرسد و او مقالهی سارتر را میخواند و… آتش میگیرد. سلین، همان سفرکردهی انتهای شب، شتابان دست به کار میشود و هجونامهای به سبک معروف خود (شلاقی، چکشی و پتکی) مینویسد و سارتر را به لجن میکشد… برنانوس راست میگفت: « خدا سلین را آفرید تا رسوایی به پا کند.»