Articles - مقاله, Cultural - فرهنگی

زرتشت و نیچه، پارادایم یا پارادوکس؟

حسن گل‌محمدی در یادداشتی به بیان دلایل توجه نیچه به زرتشت و فرهنگ ایرانی و چرایی نامگذاری یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایش با عنوان «چنین گفت زرتشت» پرداخته است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، حسن گل محمدی پژوهشگر حوزه فلسفه: آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید که میان این همه پیامبر، فیلسوف، شاعر، نویسنده و تمدن‌های گوناگون شرق و غرب، چرا نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی تعلق خاطر فراوان به زرتشت و فرهنگ باستانی ایران داشته که نام یکی از معروف‌ترین و مهم‌ترین آثار خود را «چنین گفت زرتشت» نهاده است؟

شاید ساده‌ترین راه جوابگویی به این سوال آن باشد که از قلم خود نیچه آن را بازگو کنیم: «من ‌باید به یک ایرانی، به زرتشت، ادای احترام کنم. ایرانیان نخستین کسانی بودند که به تاریخ در تمامیت آن اندیشیدند.»

نیچه دارای مطالعات فراوانی در رابطه با فرهنگ، تاریخ و ادیان مختلف بود. در سال ۱۸۴۴ میلادی (۱۲۲۳ خورشیدی) متولد شد و در سال ۱۹۰۰ میلادی (۱۲۷۹ خورشیدی) در سن ۵۶ سالگی درگذشت.

دغدغه‌های اصلی تفکر و اندیشه‌های این فیلسوف آلمانی چگونگی روند پیدایش، رشد و دگرگونی تاریخی فرهنگ بشری بوده است. بنابراین به فرهنگ و فلسفه یونان، روم و ایران قدیم تمرکز زیادی داشته است. او در رابطه با فرهنگ و تاریخ یونان و روم آثار قابل توجهی دارد ولی فرهنگ و تاریخ باستانی ایران را آنقدر با تفکرات خود نزدیک می‌دید که نام یکی از کتب مهم فلسفی خود را «چنین گفت زرتشت» گذاشت. تعلق خاطر او به اندیشه‌های ایران باستان آنقدر زیاد بود که افسوس می‌خورد چرا به جای رومیان، ایرانیان بر یونان چیره نشدند.

نیچه به فضیلت‌های اخلاقی که در اندیشه‌های زرتشت موجود است، از جمله صفات راست‌گویی و درست‌کرداری که در جمله «پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک» نمود کاملی دارد، اعتقاد ویژه‌ای داشت‌. اجرای آن را موجب تعالی جامعه و ارزشمندی انسان و هستی می‌دانست و آن را بر اندیشه‌های متافیزیکی یونانی رحجان می‌داد.

نیچه این‌گونه تحلیل می‌کرد که با تسلط فرهنگ یونانی و متافیزیک فلسفی آن در روم، راه بر ظهور دین مسیحیت هموار شد که نگرش آخرت‌اندیش آن به کیفیت زندگی زمینی انسان‌ها لطمه وارد کرده است. این فیلسوف نگرش ایرانیان باستان به مسایل زندگی و ارزش‌های زمانی و اشاعه راستگویی را برای سعادت بشر مفیدتر تشخیص می‌داد و می‌گفت اگر این نگرش‌های ایرانی در جامعه یونان و روم مستولی می‌شد تاریخ بشری به نحو شایسته‌تری رقم می‌خورد و از رویدادهای شوم و جنگ‌هایی که ریشه در تعصبات مذهبی داشت، پیشگیری می‌کرد. به همین علت نیچه با دریغ فراوان می‌گوید اگر داریوش در جنگ با یونانیان شکست نخورده بود، دین زرتشت نه تنها در یونان بلکه در سرتاسر اروپا گسترده شده بود و پهنه گیتی را صفات راستگویی فرا می‌گرفت و تاریخ جوامع بشری روند دیگری پیدا می‌کرد.

بررسی این انتخاب نیچه از این جهت مهم است که به ما نشان می‌دهد، ماقبل از اسلام و حتی در ایران باستان دارای فلسفه و اندیشه‌هایی بوده‌ایم که متاسفانه به آثار و شواهد مکتوب آن کمتر دسترسی داریم و نکته مهم آن که یک فیلسوف بزرگ آلمانی در زمان معاصر از میان این همه ادیان و آثار فکری بشری و تالیفات فلسفی، دیدگاه‌های راستی و ضد دروغ زرتشت را ارزشمندتر برای الگوبرداری در بیان عقاید خود می‌یابد. در حالیکه ما در ایران معاصر بدون توجه بر آنچه که از گذشته خود داشته‌ایم، مبانی و اصول فلسفه درست و علمی را که از غرب وام گرفته بودیم با نفوذ اندیشه‌های التقاطی آن را به ایدئولوژی‌های مذهبی و غیرمذهبی در آمیخته‌ایم و به ابزاری برای توجیه تفکرات ایدئولوژیک تبدیل کردیم که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.

چنین گفت زرتشت، یک داستان فلسفی و شاعرانه است که نیچه آن را به رشته تحریر درآورده و در آن عقاید و دیدگاه‌های خود را از زبان زرتشت پیامبر ایرانی بازگو می‌کند. در این کتاب نظریات و مفاهیمی همچون ابر انسان، مرگ خدا، بازگشت جاودانه به طور کامل و جامع مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. زرتشتی که نیچه در ذهن خود پرورش داده است، مدت ۱۰ سال در کوه‌های آلپ زندگی را به عزلت سپری کرده در حالیکه لحظه‌ای از اندیشیدن غافل نبوده است. حاصل تفکر و اندیشیدن اگر در جامعه اشاعه پیدا نکند و برای بشریت سعادتی نیافریند، چه ارزشی دارد؟ بنابراین زرتشت برای آن که نتایج خردورزی خود را به انسان‌ها ارائه دهد از کوه پایین آمد و به میان مردم شهر رفت، مانند اعتقادی که زرتشتیان و بومیان اطراف کوه سبلان دارند که آن را محل بعثت زرتشت می‌دانند.

مردم از آنجایی که حرف‌های زرتشت را نمی‌فهمیدند به گفته‌های او توجهی نکردند. اما زرتشت از بیان عقاید و افکار خود به مردم خسته نشد، دوستدارانی برای خود جمع کرد و به تشریح دیدگاه‌های خود پرداخت ولی نه به سبک و روش پیامبران و کتاب‌های مقدس دینی. زرتشتِ نیچه راه مبارزه فکری را برگزید. با انسان‌های ضعیف‌النفسی که به اخلاق فکر می‌کردند، با نظریات متافیزیکی که به موعظه می‌پرداختند، با درویشی و ریاضت که تجسم مرگ در زندگی بود، با دنیاپرستان منافع طلب که انسان‌ها را وسیله کسب مادیات خود می‌نمودند و با آنهایی که اندیشه‌های درست انسانی، راستی و درستی را به دروغ، کژی و ابتذال تبدیل کرده بودند، به مبارزه برخاست و راه درست رسیدن به فضیلت انسانی را تعلیم داد.

زرتشت نیچه که چندین بار به میان شهر و مردم می‌آید، سعی می‌کند که زمینه‌های تغییر را در انسان‌ها بوجود آورد، یعنی جلوه‌های عملی یک «رنسانس فکری و درونی» را در جامعه و مردم ایجاد کند. موضوعی که هنوز هم جوامع بشری و هم جامعه امروز ما در ایران سخت به آن نیاز دارند. کتاب چنین گفت زرتشت، با روح آدمیان کار دارد، روحی که برتر از عقل و احساس است‌.

نیچه می‌خواهد با پخته کردن اندیشه‌ها و فلسفه‌های خود و زرتشت، انسان را از تنگناهای جهان روزمرگی و کوته نگری نجات دهد و یه یک جاودانگی و بی‌کرانگی برساند.

کاری را که نیچه کرده است، باید فیلسوفان و اندیشمندان ایرانی می‌کردند. ما به آثار باقی‌مانده از گذشتگانمان بی‌توجهیم، ولی دیگران برای آن ارزش قایل‌اند و از آن برای رهایی بشریت در این جهان پر آشوب استفاده به عمل می‌آورند، در حالیکه ما در بی‌خبری به سر می‌بردیم، قرن بیستم را زرتشت نیچه تسخیر کرده بود. کمتر متفکر، نویسنده، هنرمند، موسیقی‌دان یا روانشناسی می‌توان یافت که به این کتاب مدیون نباشد. ریچارد استرس، گوستاو مالر، فردریک دلیوس به نام نیچه و کتاب او آثار ماندگاری در موسیقی خلق کردند.

اینک که به این مقطع از مقاله رسیدیم می‌توانیم این سوال اساسی را مطرح کنیم که در کنار هم قرار گرفتن اندیشه‌های زرتشت و نیچه یک پارادایم (Paradigm) است یا یک پارادوکس (Paradox)‌؟

اگر خوب در اندیشه‌های نیچه در کتاب زرتشت او غور کنیم به راحتی پی می‌بریم که همنشینی اندیشه‌های این دو فیلسوف متفکر یک پارادایم است. نیچه در حقیقت فلسفه زرتشت را به فرم و شکل دیگری که در جامعه روشنفکری اروپا قابل درک بود، ارائه داد. نبوغ نیچه در این بود که توانست از اعتقادات انسان‌پرور راستگویی زرتشت در پوشش نو استفاده به عمل آورد. اعتقادی که کلیساها چندین قرن به طور بی‌رحمانه و خونین تلاش کردند آن را محو و نابود کنند. اما نیچه قد برافراشت و در میان ناامیدی‌ها ‌اعلام کرد که بشریت دارای نقیصه است و باید ‌آن را رفع کرد. به همین علت بود که کلیسا، زرتشت ‌نیچه، را بدعتی بزرگ نامید و آن را رد کرد ولی نیچه کار خود را با الهام از اندیشه‌های تابناک زرتشت بزرگ کرده بود.

اما لازم است که در پایان این بحث به چند نکته از اهمیت و ارزش میراث زرتشت بگوییم. اهمیت تعالیم زرتشت در پاسخ گفتن به این سوال «چرا» است. چرا شر در جهانی که خدا خلق کرده است وجود دارد؟ همه ادیان سعی کرده‌اند به این سوال پاسخ دهند. یهودیان گفتند که همه بدی‌ها تقصیر خود انسان‌ها است. مسیحیان نیز با یهودیان موافقت کردند و افزودند که تمام اسلاف بنی‌بشر فاسدند. ولی پاسخ زرتشت به این سوال از همه جالب‌تر بود. زرتشت در چرخش این جهان علایم روشنی دید که او را قانع کرد و آن این بود که: شر نیروی مستقلی است که باید با آن مبارزه کرد تا به پیروزی رسید.

اساس اندیشه‌های زرتشت و آیین او بسیار ساده است. راستگویی را انتخاب کن و با دروغ مخالفت نما. همیشه تلاش کنید که پای بند «پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک» باشید. این اعتقاد هر چند که ساده است ولی عمل به آن مشکل است ولی اگر در جامعه امروز بشری به اجرا درآید، سعادت انسان‌ها را تضمین می‌کند. سخن گفتن در این‌باره فراوان است ولی در اینجا این مطلب را با شعری از حافظ ناشنیده پند به پایان می‌بریم:

سال‌ها دل طلب جام‌جم از ما می‌کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون‌ست
طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد
بی‌دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد

Leave a Reply